jok

jok

jok

jok

جملات زیبا:

انگشتات را به من قرض بده ، برای شمردن لحظه های نبودنت کم آورده ام...


خواستم خودم رو گول بزنم ، همه غم هام رو انداختم یه گوشه و گفتم فراموش.یه چیزی ته دلم آروم گفت : یادمه…


در باز و بسته شد (باد است) حتما باز شوخی اش گرفته ،
ادای آمدنت را در میاورد!


در کلاس ادبیات استاد گفت: فعل رفتن را صرف کن.
گفتم: رفتم ، رفتی ، رفت، ساکت میشدم و دوباره می خواندم اما تلخ . استاد فریاد زد ادامه بده

رفت …. رفت … رفت و دلم شکست.


زن که سیگار میکشد یعنی یک تناقض پر معنی:
……روحی ظریف …با زخمی مردانه….


تـــــاوان حرفــــهایی که نمی تونی بـــــگی؛

تــــــارهای سفیـــــــدیـه که …

یه شَبـــه لابلای موهــــــــات به وجــــود میــــــاد …!!!!


این روزها به جای” شرافت” از بعضی انسان ها ، فقط” شر” و” آفت” می بینی


”ساده” که باشی زود “حل” میشوی میروند سر وقت “مساله” بعدی!!


صبورتر که می شوی ، دنیا پر رو تر می شود…!!


یه سوال :

برگ وقتی داره میفته به درخت نگاه میکنه یا به زمین ؟!…


عمو خسرو می گفت: بعضی وقت ها ..
یکی طوری می سوزونتت که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن،
بعضی وقت ها هم یکی طوری خاموشت میکنه که هزار نفر نمیتونن روشنت کنن…

خسرو شکیبایی ، روحت شاد ..


چه رسم جالبی است !!!
محبتت را میگذارند پای احتیاجت …
صداقتت را میگذارند پای سادگیت …
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …

نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …


وقتی‌ عمق یک ارتباط رو نمیتونی‌ تخمین بزنی
‌ شیرجه زدن…

اصلا کار عاقلانه‌ای نیست!


اشتباه من این بود , هر جا رنجیدم لبخند زدم

فکر کردند درد ندارد … سنگین تر زدند ضربه ها را


چه کسی میداند که تو در پیله ی تنهایی خود تنهایی؟؟!
چه کسی میداند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟؟!
پیله ات را بگشا…
تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایی…!

” سهراب سپهری “


همچون باران باش ،رنج جدا شدن از آسمان را در سبز کردن زندگی جبران کن


چــــــه زخم هایی بر دلم خورد ؛
تا یــــاد گرفـــتم …
که هیــــــــــــچ نـــــوازشی ،

بـــــــــی درد نیست !!!


داشتن مغز دلیل قطعی بر انسان بودن نیست
پـســـتـه و بـادام هــم مـغـــز دارن

برای انسان بودن باید شعــــــــــــور داشت !!!!


بعضی ها دستشان «رو» می شود اما «رویــشان» کم نمی شود…!


آدم عـصـبـانی رو دوس دارم …. شایـد فحـش بـده ؛ ولی حداقـل … راستشو مـیـگـه … !!!


سقوط ؛ تاوان پریدن با بعضی هاست … !!!


پرنده به دانه های روی دام خیره بود، چگونه بمیرد؟ گرسنه و آزاد؟ یا سیر و اسیر؟


هیــــــــس ! …
ســـــــــاکت !.!.! …
آهستــــه بیایید ! ..
آهستــــه بروید .
اینجا وجــــــــــدان ها
همه خـــــــــوابند …


معلم گفته بود انشا بنویسید
موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت
من نوشته بودم علم بهتر است
مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید
تو نوشته بودی علم بهتر است
شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی
او اما انشا ننوشته بود، برگه ی او سفید بود
خودکارش روز قبل تمام شده بود
معلم آن روز او را تنبیه کرد
بقیه بچه ها به او خندیدند

آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد



———–
———–
———–

گاه می توان برای عزیزی چند سطر سکوت یادگار گذاشت،تا او در خلوت خود هر طور که خواست آنرا معنا کند.






                                                                        نظر یادتون نره


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد